lمهتا جونlمهتا جون، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

مهتا دختری بی همتا

کوچولوی نماز خون

این روزها وقتی میام نماز بخونم مهتا میاد زیر چادرم قایم میشه گاهی هر کاری که من میکنم انجام میده گاهی هم بازی میکنه و دور من میچرخه ...(بقیه در ادامه مطلب) این روزها وقتی میام نماز بخونم مهتا میاد زیر چادرم قایم میشه گاهی هر کاری که من میکنم انجام میده گاهی هم بازی میکنه و دور من میچرخه .  یه وقتهایی اسباب بازی هاش رو میاره زیر چادر و مشغول بازی میشه من هم اعتراضی نمیکنم مبادا که از نماز و نماز خوندن زده بشه  دوست دارم به نماز از حالا علاقه پیدا بکنه تا در وقتش نماز خون بشه . یه چادر عربی داره که براش از کربلا آوردن گاهی اونو سرش میکنه و یه مهر کوچولو بر میداره و نماز میخونه . سجده رفتنش خیلی بامزه ست کاملا روی زمین دراز میکشه...
12 تير 1391

حکایت این روزهای من

       معمولا به کلماتی که مهتا توی حرف زدنش به کار میبره توجه میکنم و سعی میکنم تا بعضی از کلمات و مثل لطفا .مرسی . خواهش میکنم و ... (بقیه در ادمه مطلب) معمولا به کلماتی که مهتا توی حرف زدنش به کار میبره توجه میکنم و سعی میکنم تا بعضی از کلمات و مثل لطفا .مرسی . خواهش میکنم و ... رو به  دایره واژگانش اضافه کنم و البته خوب همراهی میکنه و زود یاد میگیره ومیدونه در چه مواقعی باید ازش استفاده کنه . مثلا دیروز داشتم کتاب میخوندم که مهتا اومد و گفت :مامان خودکار بهم بده نگاشی(نقاشی) کتم گفتم : خودکار نمیشه بیا مداد رنگی هات رو بدم  با یه حالت عشوه و دلبری سرش رو کج کرده و میگه : لفطا (لطفا)بدید دیگه!!...
22 خرداد 1391

سفر

اواخر اردیبهشت ماه همراه مامان جون وباباجون و عموهای مهتا به شمال سفر کردیم با اینکه مهتا قبلا دریا رو دیده بود ولی باز هم هیجان زیادی داشت و(بقیه در ادامه مطلب) اواخر اردیبهشت ماه همراه مامان جون وباباجون و عموهای مهتا به شمال سفر کردیم با اینکه مهتا قبلا دریا رو دیده بود ولی باز هم هیجان زیادی داشت و کمی میترسید .ویلای ما داخل یک محوطه بزرگ و سرسبز بود که پر از درخت و گلهای زیبا بود و کمی جلوتر هم دریا بود طرف دیگه هم یه محوطه بازی بود و تاب وسرسره مهتا هم خیلی خوشش اومده بود و میگفت :مامان خونمون توی پارکه !!! اوایل کمی میترسید که داخل آب دریا بره وجیغ میزد فقط کنار ساحل با بیلچه وسطل با ماسه ها بازی میکرد و وقتی ترسش ریخت که م...
30 ارديبهشت 1391

شب یلدایی دیگر

امسال شب یلدا همه خانواده کنار هم جمع بودیم وخیلی خوش گذشت اصلا شب یلدا به همین دور هم جمع بودن و اینکه سنتی برگزار بشه مزه میده .(بقیه در ادامه مطلب) امسال شب یلدا همه خانواده کنار هم جمع بودیم  طبق معمول خونه خاله شیدا وخیلی خوش گذشت اصلا شب یلدا به همین دور هم جمع بودن و اینکه سنتی برگزار بشه مزه میده .خاله شیدا  یه کرسی کوچولو درست کرده بود و  همه دورش جمع بودیم .قرار بود هرکس یکی از تنقلات این شب رو تزیین کنه و  بیاره  خاله فرح باقالی پلو خوشمزه درست کرده بود شیرینی رو دایی امیر خریده بود و دایی امید هم هندوانه خاله شیدا هم انار و آجیل و تنقلات. سهم من هم میوه بود که مثلا تزیینش کردم و بردم که حسابی سوژه شد...
5 دی 1390

مهتا در آتلیه خانگی

اواخر شهریور ماه بود که خونه عمه فرزانه (عمه بابایی)دعوت شدیم چند ساعت قبل از حرکت باهامون تماس گرفت که چند دست لباس برای مهتا بیارید (بقیه در ادامه مطلب) اواخر شهریور ماه بود که خونه عمه فرزانه (عمه بابایی)دعوت شدیم چند ساعت قبل از حرکت باهامون تماس گرفت که چند دست لباس برای مهتا بیارید میخواهیم توی آتلیه خونگی ازش عکس بندازیم ماهم لباس ها روجمع کردیم و رفتیم . تا رسیدیم گفتن زود باشید برید طبقه پایین که منتظرن !!!ماهم کاملا گیج  که چه خبره و... خلاصه رفتیم طبقه پایین که دیدیم بساط عکاسی اونهم به صورت حرفه ای برپاست البته بگم که خونه برادر شوهر عمه جان بود که وسایل عکاسی داره وخلاصه از مهتا حسابی عکس گرفتن وما هم مدلها وژستهای...
28 شهريور 1390

جشن تولد یک سالگی مهتا

برای جشن تولد یک سالگی مهتا تصمیم گرفتم که تم زنبوری رو انتخاب کنم و اینچنین بود که دخمل کوچولوی من شد ملکه زنبورها !!(بقیه در ادمه مطلب) برای جشن تولد یک سالگی مهتا تصمیم گرفتم که تم زنبوری رو انتخاب کنم و اینچنین بود که دخمل کوچولوی من شد ملکه زنبورها !!چون مهتا طاقت حضور در جمعهای شلوغ و نداشت قرار براین شد که یه مهمونی کم جمعیت تو خونه مامان جون مهتا بگیریم (چون همسایه خونه خودمون حنا بندون داشت  )تا مهتا خانوم اذیت نشه و بد اخلاق نباشه . کلی برای این جشن تدارک دیدم لباس خوشگل زنبوری .تزیینات زنبوری .کیک به شکل زنبور و... چند روز قبل از تولد هم زنبور کوچولو رو بردم آتلیه تا عکس بگیریم . از خونه لباسش رو تنش کردم واای خیلی ن...
29 تير 1390